میخواهم از درد جهانبخشم بنۣالم
آرامشم رفته است اینک از خیۣالم
زندگی نامه شهید جهانبخش آرام
در تاریخ 28/5/1342 در روستای قلعه کعبی نوزادی پا به عرصه وجود نهاد که حقیقتاً جان و جهانی دوباره را به اطرافیان و خانواده بخشید و به همین جهت او را جهانبخش نامیدند. سال های کودکی در آغوش خانواده ای متدیّن و اصیل به سرعت سپری شد. او تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان «شهید عبدی پور (مولوی) » روستایش و مقطع راهنمایی را در مدرسه «آیت الله وحید بهبهانی» سردشت گذراند و در ادامه به شهر بهبهان رفت و در دبیرستان های «دکتر علی شریعتی» و «حنیف نژاد» مشغول به تحصیل شد. شاید تصور رفت و آمد های هفتگی در جاده ای خراب با کمبود وسایل نقلیه و گاه با پای پیاده برای ما دشوار باشد، مخصوصاً اگر غم غربت و مرارت های تهیه غذا، شستن لباس و... را بر آن بیفزاییم، اما همت و تلاش این نوجوان طالب علم و فرهنگ همه این دشواری ها را به هیچ گرفت و تا سال سوم دبیرستان درس خود را ادامه داد.
با پیروزی انقلاب اسلامی همراه دیگر افراد روستا در فعالیت های انقلابی همواره پیش گام بود. در سال 1359 انجمن اسلامی روستا را با گروهی از دوستانش تأسیس و برای سیراب کردن تشنگان علم و معرفت کتابخانه مسجد قلعه کعبی را راه اندازی کرد که بعد از شهادتش کتابخانه به نام این شهید عزیز نامگذاری شد .
علاوه بر عرصه های فرهنگی و اجتماعی در زمینه های عمرانی و رفع مشکلات روستا و خدمات عمومی و ساختن پُل نقش برجسته ای داشت و دیگران را نیز به آن ترغیب می نمود و آن را باقیات الصالحات می شمرد. با حضور در نماز جماعت و مراسم دعا و انجام فرائض الهی در تهذیب نفس خود و دوستانش می کوشید. علی رغم صبوری و متانت مثال زدنی اش هرگاه نوبت به دفاع از حریم اسلام و ولایت می رسید همچون شیری در برابر گروهک های منافق و فتنه گران می ایستاد و راه نفوذ آنها را در روستا می بست. او چنان وجه همت خود را به رشد و بالندگی معنوی خود و دوستانش اختصاص داده بود که اهالی روستا و نوجوانان که خیل شهدای بعد از او را در بر می گیرند، این شهید عزیز را به عنوان الگو و اسوه حسنه قلمداد می کردند. ارتباط او با خانواده و اهالی روستا چنان با رفاقت و مدارا بود که همگان از صمیم قلب دوستش داشتند و به او احترام می گذاشتند.
با شروع جنگ تحمیلی و نیاز جبهه به نیروهای مخلص، او به همراه عده ای از غیرتمندان منطقه زیدون، داوطلبانه خود را به بسیج معرفی نمودند و پس از گذراندن آموزشهای ویژه رهسپار خط مقدم نبرد علیه دشمن متجاوز شدند. او پس از رشادت های فراوان در جبهه شوش عاشقانه و آگاهانه شربت لقای محبوب را لاجرعه سرکشید و در تاریخ 31/5/1360 بر اثر اصابت ترکش خمپاره دعوت حق را لبیک گفت و به آرزوی دیرینه خود که همان لقای الهی و نظر به وجه محبوب بود نایل گردید. خبر شهادتش در روستا شور محشر به پا کرد و همگان پیکر گلگون کفن این شهید عزیز را بر فراز دستان خود تا گلزار شهدای امامزاده سید نصرالدین محمد بدرقه کردند.
مـــرا در خــــاک مسپاریــــد
مـــرا در یــــاد بسپاریــــد
مرا بر موج دستان هزاران مرد بسپارید
مرا در آسمان بر بال حزب الله بگردانید
آری جهانبخش که در زندگی شهاب گونه خود، دل شبهای تاریک و فتنه را درید و راه مستقیم را به همگان نشان داد و با شهادتش نیز مسیر سعادت ابدی را برای بقیه ی دوستان و عاشقان هموار کرد تا همچون سرور و مولای خود، امام حسین (ع) در همیشه تاریخ حجت و دلیلی برای درنگ و رکود در منجلاب ظلم و فساد باقی ننهد. یادش جاوید و روانش شاد.
خاطرات
خاطره ای از زبان همرزم شهید
در اوایل انقلاب بعضی از معلمین گروهکی و افراد فریب خورده در روستاها نفوذ کرده و از صداقت مردم سوء استفاده نموده و در ظاهر به اسم دفاع از کشاورزان و کارگران، افکار حزب توده و روزنامه های کمونیستی مانند آذرخش و جرس را در بین مردم پراکنده می کردند. این فریب خورده ها در روستاها مانور می دادند که روستای قلعه کعبی نیز از گزند آنها مصون نبود و یادم می آید که شهید آرام گروهی را سازماندهی کرده بود که مواظب این افراد باشند و نقشه های آنها را نقش بر آب کنند؛ حتی یکبار با آنها درگیر شد و روزنامه های آنها را گرفته و لگدکوب نمود تا اینکه بالاخره افراد مذکور دامنه فعالیت خود را از محدوده روستای قلعه کعبی بکلی قطع نمودند.
خاطره ای از زبان همرزم شهید
یک شب در مسجد حضرت ولی عصر(عج) قلعه کعبی بعد از کلاس تعلیم قرآن چند نفری که شناخت روی بنی صدر خائن نداشتند عنوان نمودند که نامه ای بنویسیم و از ریاست جمهوری بنی صدر حمایت کنیم. شهید آرام با توجه به بینش بالایش صراحتاً و با ناراحتی اعلام نمود: به خدا اگر شما این کار را بکنید، ما هم از طرف انجمن اسلامی طوماری را به نفع رجایی - که آن زمان شهید نشده بود- می نویسیم و به خوزستان ارسال می کنیم تا از طریق صدا و سیما پخش شود.
وصیت نامه شهید جهانبخش آرام
{ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ} (آل عمران/169)
«البته مپنداريد كه شهيدان راه خدا مرده اند بلكه زنده به حيات ابدى شده اند و در نزد خدا متنعم خواهند بود. »
با درود به رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی، ابراهیم زمان و قلب محرومان و ملت های رنج کشیده، کسی که درد آنها را می داند و قهرمانانه از کشور اسلامیمان دفاع می کند، آنچنان که حیرت همگان را برانگیخته است.
اینجانب جهانبخش آرام فرزند محمد اعلام می کنم که با میل و اشتیاق به جبهه حق علیه باطل آمدم و بدانید حق پیروز است و ما هم به خاطر حق می جنگیم، چه بکشیم یا کشته شویم در هر دو حال پیروزیم و این بزرگترین پیروزی است که خدا به بنده خود عنایت می کند که در این موقعیت نصیب ما شده، هیچ چیز از یک قطره خون که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست و چه خوب است من هم با نثار خون خود به این هدف برسم.
پدر، مادر، خواهران و برادرانم! امکان دارد در جبهه ای که می جنگم، اگر شهید شدم جنازه ام به دست شما نرسد، امیدوارم نارحت نشوید و هر وقت دلتان گرفت بر سر مزار شهدای قلعه کعبی « شهید عبدی پور و قاسم نیک » بروید و اشک هایی که می خواهید برای من بریزید بر سر قبر آنها بریزید تا دردتان را فراموش کنید.
پدر و مادر! این ایران عزیز بر گردن همه ما حق دارد و در طول 1400 سال تحت ظلم و ستم بوده و باید برای حفظ آن نهایت کوشش را بکنیم و طبق گفته امام: « چشم امید من به شما جوانان است که ادامه دهندگان راه حسین هستید » باید امام را تنها نگذارید و یار ویاور او باشید و همیشه گوش به فرمان این پیر مجاهد باشید که همچون کوهی در مقابل یاوه گویان ایستاده است.
پدر! درود بر تو که چون ابراهیم، فرزند خود را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی. بدان و آگاه باش! که اسماعیلت هرگز از فرمان باریتعالی سر باز نمی زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی داند من زندگی را جز جهاد در راه عقیده نمیدانم و شهادت را جزء بهترین نعمت های خداوند می دانم. مادر عزیزم که عزیزترین عزیزها هستی و بعد از خدا برای من مهربانترین مهربان ها بودی، من به وجود تو افتخار می کنم که نزد تو اینچنین تربیت شدم که توانستم در هنگام جوانی خدمت ناچیزی به اسلام بکنم و تو مرا چنان تربیت کردی که پای خود را جای پای حضرت علی اکبر(ع) بگذارم بدان که چه کشته شوم و یا سالم بمانم برای تو افتخار است.
ای برادران عزیزم! پیوسته در راه پیشبرد اسلام عزیز به رهبری خمینی گوش به فرمان باشید و تمامی قوانین اسلام را عمل کنید و سخنان امام را با جان و دل پذیرا باشید چون زمان، زمان حسین و ایام هم عاشورا است.
تو ای خواهر! به حجاب و عفت و پاکدامنی بیش از هر چیزی اهمیت بده، چون حجاب تو مشت محکمی به دهان یزیدیان است.
در آخر چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفته ام و دستانم را باز بگذارید تا دنیا طلبان و دنیا دوستان بدانند که چیزی به آن دنیا نبرده ام.
من از نظر مالی چیزی ندارم به جز چند دست لباس که آن را به جنگ زدگان بدهید، قبرم را در نزدیکی شهید عبدی پور یا قاسم نیک بگذارید و اگر پهلوی آنها جای نبود در چند قدمی شهید اسکندر عبدی پور بگذارید چون امکان دارد بر تعداد شهدای ما افزوده شود تا قبر آنها را پهلوی من بگذارید. به همه بگویید: که اگر به کسی بدهکارم اطلاع دهد، تا به او بپردازند. دوستان راه مرا ادامه دهید.
جهانبخش آرام
نظرات شما عزیزان: